خونه ی جدید...
سلام عزیز مامان..
امسال 1/1/92 اومدیم توی خونه ی جدیدمون..تا الان فرصت نکرده بودم بیام برات بنویسم ..اما حالی یکم راجبش برات توضیح میدم..اینجا رو خیلی بیشتر دوست داری با اینکه اون ور هم اتاقی برای خودت داشتی اما این اتاق جدیدت رو بیشر میپسندی..خیلی مواظبش هستی هر وقت توی اتاقت کاری نداری درش رو قفل میکنی..هههههههه..این کارت خیلی با مزس که حریمت رو مشخص میکنی..
اسباب کشیمون با نزدیکی های عید مصادف شد اما جون دوست داشتیم سال تحویل توی این خونه باشیم قبل از تحویل سال خودمون رو رسوندیم البته وسایل رو از قبل اورده بودیم و چیده بودیم..و یه سفره ی هول هولی چیدم اما خیلی خشکل شد..
توی اتاقت یه تلویزیون مخصوص خودت داری که فقط کارتون برات پخش میکنه..اخه خیلی کارتون دوست داری ..صبح که بیدار میشی نگاه میکنی .حتی دیگه میگی غذام رو هم بیار توی اتاق خودم بخورم..البته من حواسم هست و فقط کارتون های مخصوص سنت رو میذارم ببینی..مثلا لاک پشت های نینجا رو نمیذارم ببینی چون همش بزن بزنه تو هم پسر دیگه حساب کن چه شود دیگه وقتی شروع میشه سریع میای میگی کارتون به درد نخور شروع شد مامان زود عوضش کن حتی بعضی وقت ها چشم هاتو میندی تا من بیام عوضش کنم..قلبونتتتتتتتتتتتتتتتتت
حرف زدنت که ماشالله خیلی شیرینه اصلا هم از کسی توی حرف زدن کم نمیاری تا اون طرف تسلیم بشه
همسایه ها رو میشناسی و به اسم صداشون میکنی اینجا هم بازی هم داری که خیلی خوبه برات..هر چند بیشتر وقت ها یا میبریمت پارک یا روزهای زوج با بابا جون میری کلوب ورزشی و اونجا ورزش و بازی میکنی..قربونت بشم که اینقدر بزرگ شدی که دیگه مستقل شدی و بدون من جایی میری
هر چیزی که دوست داشته باشی میگی من عاشقشم..
خیلی زود چیزهای خونه رو چیدم البته خاله مریم و مامان جون هم خیلی کمکم کردن..اما خوب دیگه بیشتر کارهاش کار خودم بود.. همین طور که من اینجا رو خیلی بیشتر دوست دارم تو هم همینطوری مخصوصا که عاشق اسانسوری..ههههه...همینجا از بابا رحیم تشکر میکنم که اینقدر به فکر رفاه و اسایش ماست..همسر مهربونم هیچکس مثل تو نمیشه ..عاشقتیممممممم
سعی میکنم از این به بعد تند تر بیام و اپ کنم عزیز مامان...الان هم توی بغل بابات خوابیدی و من وقتی بهتون نگاه میکنم حس میکنم دنیا مال منه چون از صمیم قلب میگم
دوستتون دارم