ایلیاایلیا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پسر کاکل زری مامان

یه مدت نیستیم....

سلام...قبل از هر چیز عید نوروز رو پیشاپیشبه همه تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشین.... ما یه مدت تا وصل شدن نت توی خونه ی جدید نیستیم..از همه ی دوستانی که میان بهمون سر میزنن ممنونیممممممممم رستی ایلیا هم ابله مرغون گرفته دعا کنین زودی خوب بشه همتون رو دوست داریم....بایییییییییییییی
26 اسفند 1391

خونه تکونی و اسباب کشی

سلام مامانی ..ببخشید گلم دیر اومدم اپ کنم..اما سرم خیلی شلوغه از یه طرف خونه تکونی میکنم از طرف دیگه هم وسایل روجمع میکنم ایشالله برای اسباب کشی چون میخوایم بریم خونه ی جدیدمون...ممکن هم هست تا مدتی نتونم بیام اپ کنم چون هنوز نت ه اونور وصل نشده... اما شما گلم...ماشالله بزرگتر شدی..اقا شدی...باهوشتر شدی..بلا شدی..و خلاصه حسابی ما رو درگیر خودت کردی عزیزمممممممم حالا هم تو کارها خیلی کمکم میکنی همش میری برام کارتون میاری میگی اسباب رو جمع کنیم... بدون که همیشه ما عاشقتیمممممممممممم ...
14 اسفند 1391

عشق مادرانه

عشق مادر به فرزند...     در زلزله ي(سيچوان)چين.وقتي گروه نجات يك زن رازيرآوارپيدا كرد اومرده بود اماكمك رسانان   زير نورچراغ قوه چيز عجيبي ديدند!زن باحالتي عجيب روي زمين زانو زده وحالت بدنش زيرفشار كاملا تغيير يافته.ناجيان تلاش ميكردند جنازه ي اورا بيرون بياورندكه گرماي موجود ظريفي را احساس كردند.چندثانيه بعد...سرپرست گروه ديوانه وار فرياد ميزد«بياييد اينجا يك بچه است» وقتي آواررااز روي جنازه برداشتند نوزاد كاملا سالم درخواب عميقي بود.وقتي بچه را بلند كردند يك گوشي تلفن زمين افتاد كه روي صفحه ان نوشته شده بود: عزيزم اگر زنده ماندي هيچ وقت فراموش نكن ماد...
8 اسفند 1391

نفسم بستری شد بیمارستان...

گل پسرم این دفعه با غصه اومدم برات بنویسم... اخر هفته ی گذشته خیلی برامون سخت گذشت گلم.. یه شب که خونه ی مامان جون بودیم و مهمان هم داشتیم شما خیلی بازی کردی اما اخر شب که میخواستیم بیایم خونه رنگت شدیدا زرد شده بود به مامان جونهم گفتم اونم حرفموتایید کرد منم گفتم شاید خسته شدی...فرداش بازم اینطور بودیت تا نزدیکی های عصر که دیدم ادرارت هم نارنجی رنگ شده..خیلی ترسیدم و برای عصر از متخصص برات وقت گرفتم... مامان جون هم خیلی نگرانت شد وقتی علایمت رو بهش گفتم گفت ممکنه از باقلا باشه که خورده...خلاصه عصری رفتیم پیش دکتر اونم تا دیدت گفت مگه باقلا خورده..منم گفتم اره پریروز خورده اما قبلا هم خورده و حتی پیشتر هم ازمایش داده و گفته میتو...
30 بهمن 1391

گردش در اولین روزهای بهاری

دیروز برای کوه نوردی رفتیم منطقه سردشت...به شما کلی خوش گذشت و اینقدر بدو بدو کردی کهع مسیر برگشت رو کامل خواب بودی... اینم اولین گل های بهاری..تقدیم به شما اینجا هم رسیدیم به چشمه یه روزه خوب و عالیه دیگه رو هم کنار هم سپری کردیم خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتت   ...
21 بهمن 1391