ایلیاایلیا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پسر کاکل زری مامان

مسافرت

سلام خشمل مامان ...عسل مامان.... ببخشید که زودتر نتونستم بیام و عکس های مسافرت رو بذارم آخه سرم خیلی شلوغ بود..... خوب اول از همه بگم که تو جه پسر گلی بوی و خیلی با تو مسافرت خوش گذشت و از اونجا که با بابا جون و مامان جون و خاله سارا رفته بودیم اصلا حوصلت سر نرفت...هر چند دو شب اول که اصفهان بودیم موقع خواب گریه میکردی و میگفتی میخوام تو اتاق خودم بخوابم...اما بعد عادت کردی.. بقیه در ادامه مطلب........ اول رفتیم اصفهان خونه ی مامان بزرگ مامانت و عموی مامانت خیلی خوش گذشت..همه جاهای دیدنی رو رفتیم..مخصوصا میدان امام که تو عاشق اسب هاشی...اینم عکس هاش     اینجا هم چهلستونه   &nbs...
17 تير 1391

اندر احوالات ایلیا

سلام....خشمل مامان..طلای مامان.. و اما اندر احوالات ایلیا..... پسر گلم اول بگم که چقدر حرف زدنت روان تر شده.همه چی رو دیگه میدونی اما به زبون خودت میگی... خیلی پسر خوبی بودی توی این هفته بجز چند بار که شیطونی کردی ..چند بار با بابات رفتی بیرون کلی با هم خوش گذروندین بعد میومدین خونه و برای من تعریف میکردین  ..دیگه هر وقت بابا رحیم میخواد بره بیرون دنبالش گریه میکنی که منم میام فقط هم دوست داری با موتور بری وقتی بابا میخواد با ماشین بره کلید ماشینو قایم میکنی که با موتور ببردت. خاله سارا رو خیلی دوست داری. .همش دوست داری بری خونه بابا جون که با سارا بازی کنی..و مامان جون برات پفک بخره.. وقتی بهت میگم کیا رو دوست د...
16 تير 1391

برگشتیم

سلاممممممممممممممممممم ما برگشتیم از سفر....از همه ی دوستانی که توی این مدت بهمون سر زدن ممنونیم...بوسسسسسسسس برای همتون مرسی مامان امیر که مرتب بهمون سر میزنی.. ایشالله سر فرصت تمام عکس های مسافرت رو براتون میذارم.. ...
13 تير 1391

کارهای ایلیا همراه عکس

سلامممممم.......دردونم....یکی یه دونم... ما شالله بهت که اینقدر شیطون شدی عسلم...اما خیلی هم شیرین زبونی... امروز اول صبح یکم حوصلت سر رفته بود و بد اخلاق بودی..اما بعدش مشغول بازی تو اتاقت شدی.. بعد که یکم بازی کردی اومدی توی آشپز خونه و گفتی: مامان من میزو بشورم ..آب پاشتو بده( منظورت شیشه پاکن بود)....منم بهت دادم و رفتی مشغول پاک کردن میزها شدی. قربون اون دست های کوچولوت بشم نفس مامان..دستت درد نکنه که کمکم میکنی زندگیم اینم یه عکس از ایلیا با دوستاشه( امیر رضا..ستایش..سونیا*) که توی باغ گرفتن اینم عکس ایلیا جان با نوه ی خاله ی ماماتنش...ترنم خانم   پسر نازم خیلی بچه...
19 خرداد 1391

بابا جون روزت مبارک

سلام....پسر عزیزم.... پسر گلم دیروز روز پدر بود اما چون سایت قطع بود نتونستم بیام و زودتر بنویسم.. بابا رححححححححححیم روزت مبارک همسر عزیزم منم از همین جا از طریق وبلاگ پسر نازمون روزت رو تبریک میگم ایشالله تا هزار سال بالای سر منو پسرمون باشی..بوسسسس پسر گلم منو تو برای بابایی یه ناهار خوشمزه درست کردیم و سه تایی جشن گرفتیم.. بعدش شب رفتیم خونه ی بابا جون....خاله هم اومده بود و بعد شام برای بابا جون جشن گرفتیم و کلی هدیه های خشکل بهش دادیم و کلی خوش گذشت تو هم حسابی شیطونی کردی... پسر گلم همیشه بدون که مامانو بابا عاشقتن ...
17 خرداد 1391

دوست داشتن های ایلیا

سلام پسرم....ناز دونم....جیگگگگگگگگگرم عزیز مامان نمیدونی از اینکه تو مال منی چقدر به خودم میبالم . ماشالله خیلی با هوشی ..همه چی خیلی خوب یادت میمونه...مثلا اگه یه بار از مغازه ای خرید کرده باشیم و یه روز از روبروی اون مغازه رد شیم میگی مامان از اینجا فلان چیزو خریدیم...عششششششششقم حرف زدنت خیلی بهتر شده دیگه همه چی میگی اما با زبون شیرین خودت همه ی پارک ها رو به اسم میشناسی از همه هم بیشتر پارک دولت رو دوست داری که بری استخر توپ و بازی کنی بلدی تا 3 بشماری رنگ های آبی..سفید...سیاه...زرد...سبز...رو بلدی و میشناسی وقتی بخوایم جایی بریم تو نظر میدی که کجا بشینیم...ههههه همیشه هم حرف باید حرف تو باشه تمام اعضای در...
9 خرداد 1391

تولد یک سالگی

سلامممممم...شیرین عسلم..... الان میخوام چند تا عکس از تولد یک سالگی ایلیا جان بذارم... پسر گلم تولدت خیلی خوب بود یه جشن بزرگ خونوادگی برات گرفتیم...اما تو یکم بد اخلاق بودی.. .ولی خیلی خوش گذشت همه چی هم عالی بود...یه کیک خشگل و بزرگ و...خیلی خوردنی های دیگه البته اینجا نمیشه همهی عکس ها رو بذارم اما اون ها رو که میشه برات میذارم..       البته پسر گلم بیشتر عکس ها رو چون تنها نبودی نشد بذارم. توی تولدت هم یه عالمه اسباب بازی خیلی خشگل..با لباس های قشنگ و یه عالمه تراول های 50 خشگل گیرت اومد..   پسرم همیشه بدون که مامانو بابا عاشقتن   &nb...
4 خرداد 1391