خاطرات زایمان من
سلامممم... امروز میخوام خاطره ی زایمانم رو بنویسم شاید برای اونها که میخونن جالب باشه اما امدوارم کسی از بچه اوردن پشیمون نشه... 9 ماهم داشت تموم میشد و من هنوز هیچ دردو حسی نداشتم...خیلی هم مسر بودم که طبیعی زایمان کن واسه ی همین مونده بودم ننتظر تا دردهام شروع بشن..خلاصه.چند روز قبل رفتم پیش دکترم و اون برام یه نامه برای بیمارستان نوشت برای روز شنبه..گفت اگه دردهات اومد که هیچ اگه نه شنبه ساعت 7 برو بیمارستان تا بهت سوزن فشار بزنن..خلاصه چمعه شد و من هنوز سر جام بودم اینم بگم که من جاملگی خیلی خوب داشتم و خیلی سبک بودم حتی توی 6 ماهگی مسافرت هم رفتم اصلا هم حالت تهوع و از این چیز ها نداشتم..خلاصه شب رو موندم خونه ی مامانم دیگه ساک...
نویسنده :
مامان ایلیا
16:47